مقتل الشموس

روضه های اهلبیت علیهم السلام (مختصر و مستند )

مقتل الشموس

روضه های اهلبیت علیهم السلام (مختصر و مستند )

مقتل الشموس

بسم الله الرحمن الرحیم
ما آمریکا را زیر پا می گذاریم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

مامون لعنت الله علیه

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۲۳ ب.ظ

طبق کتاب تتمه المنتهی شیخ عباس قمی: 

از علم نجوم و حکمت بهره وافی داشت، و علم فلسفه را بسیار دوست می‌داشت، و پیوسته مجالسی منعقد می‌کرد برای مناظره و مقالات. 

و مادرش کنیزکی بود مراجل نام، و مأمون اظهار تشیع می‌کرد. 

از جمله ندماء او یحیی بن اکثم خراسانی بود،  و گفته اند به لواطه اشتغال داشت  تا آن که اولادهای مردم بصره را فاسد کرد، 

نقل شده که روزی مأمون با بحیی گفت که: ای ابامحمد! این شعر از کیست؟ 

قاضٍ یرَی الحدَّ فِی الزّناء، ولأ*** یَرَی علی مَن یَلُوطُ من بَأسِ 

گفت: قائل این شعر ابن ابی تعیم است و او همان کس است که گفته است: 

أمیرنا یَرتَشی، و حاکِمُنا*** یَلُوطُ، وَالرَأسُ شَرّ ما رأسٍ 

قاضٍ یَری الحدَّ فی الزناء، ولا*** یَریَ عَلی مَن یَلُوطُ مِن بَأسٍ 

ما أحسبُ الجَور یَنقَضی و علی ال*** اُمّة والٍ مِن آل عبّاسٍ 

مأمون ساعتی از خجالت سر به زیر افکند و فرمان داد تا ابن ابی نعیم شاعر را نفی بلد کردند......

و بالجمله، یحیی به کثرت لواطه معروف و متجاهر بوده، و نقل شده که مأمون چهارصد بچه امرد(خواجه) بسیار وجیه برای لذت و حظ او ملازم او نموده بود که ملازمت رکاب او داشتند، و این قاضی بی حیا پرده شرم و حیا را دریده و به مصاحبت ایشان التذاذ می‌یافت، و قضاء و طر از ایشان می‌نمود، لاجرم جماعتی از شعراء عصر او را هجا گفته اند، از جمله راشد بن اسحاق است که در هجو او قصیده ای گفته، و این دو بیت از آن قصیده است و اشاره است به همان امردهای ملازمین خدمت او: 

یَقُودُهُمْ إلى الهیجاء قاضٍ*** شدیدِ الطَّعنِ بالرُّمحِ الرُّدینى 

یُغادِرهُم اِلَی الاَذقانِ صَرعی*** و کُلُّهُم جَریحُ الخُصیَتَینِ 

و هم راشد در هجو او سروده: 

و کُنّا نُرَجّی أن نَری العَدلَ ظاهراً*** فَأعقِبنا بَعد الرَجاء قُنُوطٌ 

متی تَصلَحُ الدُّنیا و یَصلَحُ أهلُها*** و قاضی قُضاةِ المُسلمینِ یَلُوطُ  

سیوطی در کتاب ریاض النضرة فی احادیث الماء والخضرة از تاریخ بخاری نقل کرده که روایت کرده از محمد بن سلیمان یمانی، که گفت: روزی مأمون با یحیی نشسته بود و عباس پسر مأمون نیز در آن مجلس حاضر بود و عباس در نهایت خوشرو و زیبا بود، یحیی چشم خود را به صورت عباس دوخته بود و پیوسته از صورت او لذت می‌برد. 

چون قاضی دید که این کار خوبی نیست و هم از آن طرف در مقام پسران امرد بی اختیار است و نمی تواند که خودداری کند، لاجرم از در اعتذار بیرون شد و حدیثی جعل کرد و با مأمون گفت که: یا امیرالمؤمنین؛ خبر داد مرا عبدالرزاق، از معمر، از ایوب، از نافع، از ابن عمر که او حدیث کرد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم که: نگاه کردن بر روی نیکو چشم را جلا می‌دهد، و من چون چشمم ضعف دارد خواستم تا مگر از نگاه کردن به صورت نیکوی عباس چشم خود را جلایی داده باشم! 

مأمون برآشفت و گفت: ای یحیی! از خدا بترس! همانا این حدیث افترا است بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و هرگز پیغمبر چنین حدیث نفرموده. مؤلف گوید که: آن چه در باب لواط یحیی نقل شده اگر می‌خواستیم بنویسیم از وضع رساله خارج می‌شدیم، و هم عمر عزیز اشرف از آن است که صرف نقل این مطالب شود. 

....... 

از ذکر حال یحیی، حال مأمون نیز معلوم شد، چه اگر کسی حال کسی را بداند از حال جلیس و ندیم او به حال او پی ببرد. .... 

و ایام خلافت مأمون قریب به بیست و یک سال طول کشید، و اول زمان خلافت او حدود سنه ۱۹۶ بود. و در سنه ۱۹۸ برادر خود قاسم بن رشید را از عهد خلافت خلع کرد......

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۲۸
MR Haji

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">