*بردن مولا و شکوه بانو*
هم تمامیِ خلقت، هم خداست زهرایی
مصطفاست زهرایی، مرتضاست زهرایی
روز حشر میپرسند: کی؟ کجاست زهرایی؟
ای خدا تو شاهد باش، دین ماست زهرایی
ای ز چشم ما جاری اشک چشم گریانت
سرِّ غربتت پیدا از مزار پنهانت
کوه غصه، بار غم، خون دل به دامانت
کرده آتش غم آب، همچو شمع سوزانت(شاعر:میثم)
................
السَّلَامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْغَرَّاءُ الزَّهْرَاءُ
السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکِ یَا مَوْلَاتِی وَ ابْنَةَ مَوْلَایَ وَ عَلَى رُوحِکِ وَ بَدَنِکِ (1)
...........
علامه مجلسی (ره)درکتاب بحارالانوار آورده است:
فَأَقْبَلَ النَّاسُ حَتَّی دَخَلُوا الدَّارَ فَکَاثَرُوهُ وَ أَلْقَوْا فِی عُنُقِهِ حَبْلاً مردم، در میان خانه ی حضرت علی علیه السلام ریختند و بر آن حضرت غلبه یافته و ریسمان به گردن مقدّسش انداختند!!
فَحَالَتْ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَهُ فَاطِمَةُ عِنْدَ بَابِ الْبَیْتِ، حضرت فاطمه ی زهراء سلام الله علیها نزد در آمد که حضرت امیر علیه السلام را از دست آنان رها کند فَضَرَبَهَا قُنْفُذُ الْمَلْعُونُ بِالسَّوْط، ولی قنفذ، آن بانوی مظلومه را هدف تازیانه قرار داد........(2)
هر چه آید پیش، زهرا با علیست
اول و آخر کلامش یا علیست
فاطمه دید از عدو آزارها
کشته شد در ره حیدر بارها
روز تنهائی به حیدر داد دست
تا غلاف تیغ دستش را شکست
دید دشمن فاطمه جان علیست
بلکه با جانش نگهبان علیست
گفت باید جان حیدر را گرفت
از علی ،دخت پیمبر را گرفت
....سپس على علیه السّلام را بردند و به شدت او را مى کشیدند،[ تا آنکه به مسجد رسید (3)]
طبق نقل شیخ عباس قمی در کتاب بیت الاحزان :
[سپس] فاطمه (س) سراسیمه به مسجد آمد، تا علی (علیه السلام) را از دست آنها بگیرد و نجات دهد، ولی نتوانست، از آنجا به سوی قبر پدرش رفت، و با سوز دل و آه جانکاه گریه میکرد «پدر جان دریغ و آه از فراق تو، و ای فغان از جدائی حبیب تو ابوالحسن امیر مؤمنان؛ پدر دو سبط تو حسن و حسین (علیه السلام) آنکس که تو او را در کودکی تربیت کردی، و وقتی که بزرگ شد، او را برادر خود خواندی، و او بزرگترین دوستان و محبوبترین اصحاب تو در حضورت بود، او که از همه در قبول اسلام پیشی گرفت، و به سوی تو هجرت کرد، ای پدر بزرگوار و ای بهترین خلائق
فَها هُوَ یُساقُ فِی الْاسرِ کَما یُقادُ الْبَعِیرَ.
«اکنون او را اسیرگونه میکشند، چنانکه شتر را میکشند».
سپس ناله ی جانسوزی از دل داغدارش برکشید و گفت:
وا مُحَمَّداه! وا حَبِیباه! وا اَباه! وا اَبَا الْقاسِماه! وا اَحْمَداهُ، وا قِلَّةَ ناصِراهُ وا غَوْثاهُ، واطُولَ کُرْبَتاهُ، وا حُزْناهُ، وا مُصیبَتاه! وا سوءَ صَباحاه!!
«فریاد، یا محمّدا، فریاد ای دوست، ای پدر، ای اباالقاسم، ای احمد، آه و فغان از کمی یاور، و مصیبت و اندوه بسیار، و آه از این روزگار تلخ.
فاطمه (سلام الله علیها) بعد از این گفتار، صیحه زد و بیهوش به روی زمین افتاد، مردم از گریه او گریستند و صدا به ناله بلند کردند، و مسجد پیامبر (صل الله علیه وآله و سلم) ماتم سرا گردید(4). ..........
همه عهد خدا بشکسته بودند
علیه ما بهم پیوسته بودند
از آن، در خانهام از پا فتادم
که دست شوهرم را بسته بودند (شاعر:میثم)
---------------
(گریز به روضه کربلا)
عرضه بداریم :بانو،شما در زمان تنهایی حضرت علی علیه السلام ، رسول خدا را صدا زدید ....ولی دلها بسوزد دخترت ام کلثوم.....
شیخ عباس قمی در نفس المهموم نوشته است:
اسب امام علیه السلام از دست دشمن گریزان سوی امام آمد و کاکل در خون او آغشته کرد و از آنجا سوی سراپرده ی زنان آمد، شیهه زنان و نزدیک خیام سر بر زمین میکوفت تا بمرد و چون خواهران و دختران واهل بیت او اسب را بی سوار دیدند، فریاد به گریه و شیون برآوردند وام کلثوم دست بر سر نهادگفت:
«وا محمداه! وا جداه! وا نبیاه! وا اباالقاسماه! وا علیاه! وا جعفراه! وا حمزتاه! وا حسناه! هذا حسین بالعراء، صریع بکربلاء، محزوز الرأس من القفا، مسلوب العمامة و الرداء». این حسین است در میدان افتاده در کربلا، سر او از قفا بریده و عمامه و ردای او ربوده اند، این بگفت و بیهوش شد. (5)
یا خیر المرسلین یا ختم الانبیا
صلی صلی علیک ملائک فی السما
باد سلامت سرت ببین به چشم ترت
هذا هذا حسین مرمل بالدما
پیکر عریان او مانده به روی زمین
مسلوب یا نبی عمامه والردا (شاعر:میثم)
....................
(سینه زنی)
ای خوانده خدا مدح تو را بهر پیمبر
وصف تو درخشیده به تطهیر و به کوثر
((یاحضرت زهرا ،یاحضرت کوثر))
راضیه و مرضیه و صدیقه، امینه
منصورۀ معصومه و زهرای مطّهر
هم وجه خدایی تو و قرآن محمّد
هم دست یداللهی و هم حامی حیدر
هم مام دو عیسایی و هم مام دو مریم
هم برتری از آسیه و مریم و هاجر
بر دست تو ای دست خدا خواجۀ لولاک
یک بار نه صد بار زند بوسه مکرر
انسیّۀ حورایی و حوریّۀ انسی
با این همه میبینمت از هر دو فراتر (شاعر:میثم)
................
منابع:
1. زاد المعاد-مفتاح الجنان(چاپ بیروت)، ص: 283
2. بحارالانوار ج43 باب 7 روایت29
3. کتاب سلیم بن قیس (ترجمه انصاری)، ص: 229
4. بیت الاحزان (ترجمه اشتهاردی)ص 147
5.نفس المهموم (ترجمه شعرانی)ص402