مقتل الشموس

روضه های اهلبیت علیهم السلام (مختصر و مستند )

مقتل الشموس

روضه های اهلبیت علیهم السلام (مختصر و مستند )

مقتل الشموس

بسم الله الرحمن الرحیم
ما آمریکا را زیر پا می گذاریم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

روضه عطش(حتی یک قطره)

پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۷:۴۱ ب.ظ

هردو جهان ،قبله ی من،روی حسین است

          یعنی همه جا روی دلم ،روی حسین است

باعشق حسین ازدوجهان،چون نکّنم دل؟  

                 مُلک دوجهان،قیمت یک موی حسین است

فردوس برین باهمه ی حور و قص    

                         مشتاق حریم حرم کوی حسین است

حوران بهشتی همه درگلشن فر

                          بویند گلی را که در او بوی حسین است

(شاعر:نظمی تبریزی)

.............................................................

علّامه سید عبدالرّزاق مقرّم از شاگردان مرجع بزرگ  میرزامحمد حسین  نائینی  در فصل دوم ،قسمت منزل شراف(  کتاب مقتل الحسین) خودش نوشته اند: وقتی به منزلگاه شراف رسیدند،هنگام سحر ،حضرت به یارانش فرمود:تا می توانند آب ذخیره کنند(سپس حرکت کردند و نزدیک ظهر از دور لشگریان حُرّ رادیدند)حضرت فرمود:آیا پناهگایی در این اطراف وجود دارد تا در آن پناه بگیرید؟عرض کردند:محلی به نام ذوجُسَم  وجود دارد،امام به آنجا رفت وخیمه وچادرش را برافراشت.

(بعداز چند لحظه)حُرّ ریاحی با هزار سرباز نزد امام حسین علیه السلام آمدند.(زیرا)ابن زیاد آنها را فرستاده بود تاحضرت را یا به کوفه بیاورند ویا اگر قصد بازگشت دارد مانع رفتنش به طرف مدینه شوند،(لذا)حرّ و اصحابش در آن گرمای نیم روز در مقابل امام حسین(علیه السلام).(وقتی)امام حسین علیه السلام احساس کرد آنها تشنه اند به یارانش فرمود :به لشکر حرّ و اسب هایشان آب بدهند،(ابتدا با انجام دستورشان)لشگر سیراب شد و بعد کاسه ها و تشت ها را پر ازآب کردند و جلو اسب ها گذاشتند...به این ترتیب همه اسب ها سیراب شدند.

(علاوه بر این)امام خودش برخاست و مشک را برای آخرین نفر از لشگر حرّ (که تازه)رسیده بود و از شدت تشنگی دست و پایش را گم کرده بود  ونمی دانست چه کند،برگرداند تا آن شخص توانست به اندازه کافی آب بنوشد و سیراب شود.

(در این جا امام مهربان به لشگریان دشمن و اسبانش رحم کرد ولی دلها بسوزد برای آن لحظه ای که بنابر آنچه  

در فصل سوم  کتاب مقتل الحسین علّامه  مقرم قسمت (الوداع الثانی)  نوشته است در قسمتی از جنگ ):ناگهان باران تیر برسر حضرت باریدن گرفت،حضرت آنها را از خود دفع کرد .....درآن حال آب خواست.(درجوابش)یکی از میان لشگر عمربن سعد گفت:ای حسین ،ببین آب فرات چگونه می درخشد؟قطره ای از آن نخواهی نوشید تا تشنه از دنیا بروی.

آب فرات موج مزن،پیش روی من  

      رفتیم و ماندْ بر دل تو،آرزوی من

آب فرات،درشکن پیچ وتاب تو  

         افتاده عکسِ موجِ پریشانِ گیسوی من

(شاعر:شفق)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">