مقتل الشموس

روضه های اهلبیت علیهم السلام (مختصر و مستند )

مقتل الشموس

روضه های اهلبیت علیهم السلام (مختصر و مستند )

مقتل الشموس

بسم الله الرحمن الرحیم
ما آمریکا را زیر پا می گذاریم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

*ناله های روز هشتم*

شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۲۵ ق.ظ

ای بوده پیش از پیشتر ناموس داور فاطمه 

ای مدحت از سوی خدا تطهیر و کوثر فاطمه 

ای دست بوست مصطفی ای کفو حیدر فاطمه 

ای زینب کبری تو را پاکیزه دختر فاطمه 

ای بر حسین بن علی آزاده مادر فاطمه 

ای یازده فرزند تو بر خلق رهبر فاطمه(شاعر:میثم) 

...................

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ الَّذِی خَلَقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً 

 

سلام بر تو باد اى آزموده نزد خدایى که تو را آفرید و در آنچه آزمود صابر یافت 

من مقام رفیع شما را تصدیق مى کنم.... (1)

علامه مجلسی(ره) در کتاب بحارالانوار از فضه کنیز حضرت زهرا سلام الله علیها نقل کرده اند که در رابطه با شدت ناراحتی های بانوی دو عالم گفته اند:

موقعی که پیغمبر خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم به شهادت رسید مردم از صغیر و کبیر برای آن حضرت ضَجّه و گریه کردند، .....

در میان اهل زمین  کسی نبود که حزن و غم و اندوه وی، از بانوی من فاطمه ی اطهر سلام الله علیها شدیدتر باشد. غم و غصّه ی ایشان همچنان زیاد می‌شد و گریه اش شدّت می‌یافت. 

مدّت هفت روز بود که ناله ی فاطمه ی اطهر سلام الله علیها آرام نمی شد و ضجّه اش آرام نمی گرفت. 

 موقعی که روز هشتم فرا رسید، غم و اندوه درونی خود را ظاهر کرد .....و خارج شد و فریاد کشید، گویا با دهان مبارک پیامبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سخن می‌گوید. 

در همین موقع بود که زنان مدینه دویدند، کودکان از جایگاه خود خارج شدند، صدای مردم به گریه و ضجّه بلند شد، مردم از هر طرف آمدند، چراغ‌ها را خاموش کردند که صورت زنان پیدا نباشد، خُیِّلَ إِلَی النِّسْوَانِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم قَدْ قَامَ مِنْ قَبْرِهِ زنان خیال می‌کردند که پیغمبر اکرم صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم سر از قبر بیرون آورده! مردم با دیدن آن منظره ی دلخراش دچار حیرت و وحشت شده بودند. 

حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها برای پدر بزرگوارش ناله و ندبه می‌کرد و می‌فرمود: 

«وَاأَبَتَاهْ وَامُحَمَّدَاهْ وَاأَبَاالْقَاسِمَاهْ .....

سپس در حالی که لباسش به زمین کشیده می‌شد متوجّه قبر پدر بزرگوارش گردید. او از شدّت اشک چیزی را نمی دید و همچنان می‌آمد تا نزدیک قبر پدر بزرگوارش رسید. وقتی متوجّه حجره شد و چشمش به محلّی، که در آنجا اذان گفته می‌شد افتاد، پاهایش از حرکت بازماند، ناله و گریه ی وی همچنان ادامه داشت تا اینکه غش کرد. 

آنگاه زنان دویدند و آب بر  صورت او پاشیدند تا به هوش آمد. موقعی که به هوش آمد برخاست و فرمود: رُفِعَتْ قُوَّتِی وَ خَانَنِی جِلْدِی وَ شَمَتَ بِی عَدُوِّی وَ الْکَمَدُ قَاتِلِی، 

قدرت و قوّت من برطرف شد، طاقتم تمام شد، دشمن من، مرا شماتت و سرزنش کرد، غم و اندوه مرا می‌کُشَد،

 یَا أَبَتَاهْ بَقِیتُ وَالِهَةً وَحِیدَةً وَ حَیْرَانَةً فَرِیدَةً، فَقَدِ انْخَمَدَ صَوْتِی وَ انْقَطَعَ ظَهْرِی 

پدر جان! من سرگردان، تنها و حیران مانده ام، صوت و صدای من ساکت شد. پشت من خم، زندگی من ناگوار و روزگارم تیره و تار گردید. 

فَمَا أَجِدُ یَا أَبَتَاهْ بَعْدَکَ أَنِیساً لِوَحْشَتِی وَ لا رَادّاً لِدَمْعَتِی وَ لا مُعِیناً لِضَعْفِی، 

پدر جان! بعد از تو انیس و مونسی ندارم، کسی نیست که مرا از گریه آرام نماید و در موقع ناتوانی یار و معین من باشد.......

بابا جان! عَلَیْکَ مَا تَرَدَّدَتْ أَنْفَاسِی بَاکِیَةٌ، تا نفس من بالا بیاید برای تو گریه می‌کنم و مشتاق تو می‌باشم و غم و اندوه من برای تو ادامه دارد. ....

یَا أَبَتَاهْ زَالَ غَمْضِی مُنْذُ حَقَّ الْفِرَاقُ، پدر جان! از موقع مفارقت تو چشم من خواب نرفته......

یَا أَبَتَاهْ أَمْسَیْنَا بَعْدَکَ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِینَ، پدر جان! ما بعد از تو ضعیف و ناتوان شدیم.

یَا أَبَتَاهْ أَصْبَحَتِ النَّاسُ عَنَّا مُعْرِضِینَ پدر جان! مردم از ما روگردان شده اند، .......

 فَوَا أَسَفَاهْ عَلَیْکَ إِلَی أَنْ أَقْدِمَ عَاجِلاً عَلَیْکَ برای تو متأسفم تا اینکه به همین زودی نزد تو بیایم. 

أُثْکِلَ أَبُوالْحَسَنِ الْمُؤْتَمَنُ أَبُو وَلَدَیْکَ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ أَخُوکَ وَ وَلِیُّکَ وَ حَبِیبُکَ وَ مَنْ رَبَّیْتَهُ صَغِیراً وَ وَاخَیْتَهُ کَبِیراً ،ابوالحسن علی علیه السلام تو را از دست داد، همان ابوالحسنی که مؤرد اعتماد تو، پدر دو فرزند تو حسن و حسین، برادر تو، دوست تو و محبوب تو می‌باشد. همان علی که تو او را از زمان کودکی پرورش دادی، در زمان بزرگ بودنش با وی برادر شدی، 

ثُمَّ زَفَرَتْ زَفْرَةً وَ أَنَّتْ أَنَّةً کَادَتْ رُوحُهَا أَنْ تَخْرُجَ ،سپس آن بانو فریادی زد و ناله ای کرد که نزدیک بود روح از بدنش مفارقت نماید، ........سپس فرمود:

لَوْ تَرَی الْمِنْبَرَ الَّذِی کُنْتَ تَعْلُوهُ 

عَلاهُ الظَّلامُ بَعْدَ الضِّیَاءِ

 کاش آن منبری را که بر فراز آن می‌رفتی می‌دیدی که چگونه ظلمت آن را بعد از نور فرا گرفته ست. 

 

یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً 

فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاةُ یَا مَوْلائِی 

ای خدا! اجل مرا برسان! زیرا زندگی من تیره و تار گردید. 

سپس به جانب منزل خود بازگشت و شب و روز گریه و ناله کرد، اشک وی خشک نمی شد و ناله و ضجّه اش آرام نمی گرفت.(2)

---------------

(گریز به روضه کربلا)

یا فاطمه زهرا ،شما در مصیبت پدرتان فرمودید: انْقَطَعَ ظَهْرِی ،دلها بسوزد برای دو فرزند ت حسین علیه السلام ......زیرا علامه مقرم در رابطه شان در کتاب مقتل الحسین علیه السلام نوشته است:

 [لحظه شهادت حضرت عباس علیه السلام]حسین علیه السّلام نزد او مى آید و مى بیند که قربانى مقدّس بر روى زمین افتاده، به خون خود آغشته و تیرها، به او عظمتى بخشیده اند.نه دست راست دارد که بجنگد نه گفتارى که رجز بخواند، نه هیبتى که بترساند و نه چشمى که ببیند در حالى که مغز او بر روى زمین آشکار است. ..... پس از عبّاس در واقع حسین نبود مگر بدنى که لوازم حیات را با خود نداشت و خودش از این حالت پرده برداشت با این گفتار: الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی. الآن کمرم شکست و چاره‌ام کم شد. شکستگى در پیشانى او آشکار شد و کوه‌ها از ناله او شکسته شدند. (3)

تن سردار و بی سری سخت است 

غربت و بی برادری سخت است 

این همه یار داده‌ام از دست 

کمرم با شهادت تو شکست 

این تو این علقمه خداحافظ 

پسر فاطمه خداحافظ (شاعر:میثم)

..............

(سینه زنی)

(یا فاطمه ،یافاطمه،یاحضرت زهرا)

ای حجرۀ تو کعبۀ جان و دل احمد 

بیت تو زیارتگه هر روز محمّد 

دست تو اگر دست خداوند نبودی 

پیغمبر اسلام بر آن بوسه نمی زد 

بر نقش رخت کرد قلم سجده و بنْوشت 

این است همان آینۀ خالق سرمد 

یاد حرمت خوب تر از روضه رضوان 

جای قدم توست به از خلد مخلّد 

از آیۀ تطهیر عیان است که ذاتت 

چون ذات الهی است ز هر عیب مجرد 

گفتند: نشان از حرمت نیست- چرا، هست 

تنها حرم توست همان سینۀ احمد(شاعر:میثم) 

............

1.مفاتیح نوین ص989

2.بحارالانوار(بیروت) ج43 باب7 روایت15 (ص177_175)

3. مقتل الحسین مقرم (البعثه)ص،270،271)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۱۸
MR Haji

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">