مقتل الشموس

روضه های اهلبیت علیهم السلام (مختصر و مستند )

مقتل الشموس

روضه های اهلبیت علیهم السلام (مختصر و مستند )

مقتل الشموس

بسم الله الرحمن الرحیم
ما آمریکا را زیر پا می گذاریم

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

روضه (سرزدن هند به اُسراء)

چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۲۳ ب.ظ

ای توتیای دیده ی جان،خاک پای تو 

عالم،رهین منّت بی انتهای تو 

حجّاج راه کعبه گرفتند وعاشقان 

دارند،هم چنان ،هوس کربلای تو 

علّامه سید محمدکاظم قزوینی (در کتاب زینب الکبری ص367-364) ماجرای هند، زن یزید را اینگونه آورده:

هند دختری بوده است ،که بعد ازمرگ پدرش به خانه امیرالمومنین و سپس به خانه امام حسن رفته است و خدمت 

می کرده است....تا این که به دستور معاویه با یزید ازدواج می کند وساکن شام میشود ..... و احوال حسنین را از 

کسانی که از مدینه به شام می آیند می پرسد .....نمی دانست حسین شهید شده است.

یک شب همراه با چند نفر از خادمانش (که برای او  چراغ گرفته بودند تا مسیر را ببیند) رفت به سمت اُسراء

(یعنی اهلبیت پیامبر) وقتی حضرت زینب او را دید ،درگوشی از خواهرش ام کلثوم پرسید.آیا او را می شناسی؟

جواب دادند:نه،

حضرت فرمود :هذه خادِمَتُنا هند.

پس هرد و سر را پایین انداختند.

هند آمد در نزدیکی مسئول قافله اسراء (یعنی حضرت زینب) و روی تختی  که  خادمانش  برایش گذاشتند نشست 

و پرسید:چرا سرت را پایین گرفتی؟

حضرت زینب جواب ندادند.

هند:از کدام شهر هستید؟

حضرت زینب:مدینه 

(به محض شنیدن نام مدینه،از روی تخت بلند شد .و روی زمین نشست و گفت:علی ساکِنُها افضَلُ السلام )

حضرت:چرا از تخت پایین آمدی؟

هند:به احترام کسی که در آنجا ساکن است.

هند :از تو چند تا سوال دارم در مورد یک خانه در مدینه.

حضرت:بپرس

هند:از تو در مورد خانه علی بن ابیطالب سوال دارم

حضرت:از کجا خانه علی را می شناسی؟

پس هند گریه  کرد و گفت:من خادم آنها بودم 

حضرت:دیگرچه سوالی داری؟

هند:از حسین و برادرش و اولادش،ازبقیه اولاد علی،از سرورم زینب،ازخواهرش ام کلثوم .....

حضرت گریه شدیدی کردند و فرمودند:ای هند  اگر از حسین سوال داری،آن سر حسین است که کنار یزیداست

اگر از عباس و بقیه اولاد علی سوال داری،بدان ما آنها را بدون سر بر روی خاک ها جا گذاشتیم.....

اگر از زین العابدین سوال داری،او بیمار است ،نمی تواند بلند شود.....

اگر از زینب سوال داری،من زینب ام دختر علی،و این خواهرم ام کلثوم است .......

اینجا دیگر هند شروع کرد به گریه کردن و ناله زد:وا اماماه،واسیّداه، وا حسیناه،ای کاش قبل از این کور می شدم و

 دختران زهرا را در این حالت نمی دیدم ،سپس سنگی برداشت و بر سر خودش زد و خون سرش جاری شد و بیهوش 

افتاد.....

........................

منابع:

زینب الکبری من المهد الی اللحد ص 367-364

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۲۶
MR Haji

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">